آسمان سرِ باریدن دارد

و من دل‌نگران مردمم هستم


یک سر می‌بارد و مى‌پروراند

سرِ دیگر می‌بارد و مى‌میراند

من مانده‌ام بارشش را بخواهم یا نباریدنش را؟!

وقتى نمی‌بارد، زمین تشنه است

تابستان مردم تشنه‌ اند

کشاورزان بى روزى مى‌شوند و

دریاچه‌ها یکى پس از دیگرى خشک

وقتى می‌بارد اما

زمین سیراب مى‌شود، سدها لبریز، فراوانى مى‌آید


کاش آماده‌ى دریافتش بودیم

شاید آنوقت

موهبت باران را سپاس مى‌گفتیم


آسمان کوتاه نمى‌آید 

بى‌وقفه می‌بارد

نمی‌دانم کدام شیر پاک خورده‌اى دعاى باران خوانده؟!

شاید زمین!!


دیشب خواب مى‌دیدم

آتش‌نشان‌ها زنجیر انسانى ساخته‌اند

تا ن و کودکان

در "خیابان‌ها" به آسودگى بیارامند

و من در خواب با خود مى‌گفتم

این همه مسجد براى چیست؟!


باران مى‌بارد 

سد لبریز مى‌شود از عشقى

که مى‌خواهد ما را خفه کند

یک‌ریز باران مى‌بارد و

نهنگ‌هاى آهنى در رودخانه‌ى شهر شناورند


باران مى‌بارد

شاید مى‌خواهد همه‌ى پلیدی‌ها را بشوید و با خود ببرد

و من مى‌ترسم

پلیدی‌ها دوباره از قعر زمین برویند و این بار درخت پلیدى پدیدار شود!

و مردم به آن درخت دخیل ببندند


از بیکران آسمان رحمت می‌بارد

اما نمی‌دانم چرا رحمتش انقدر خانه خراب کن است؟

مى‌دانم

خانه‌ها سست اند


فردا روز دیگری‌ست

فقط خدا کند

ادامه‌ى امروز نباشد


-------------------------------------

پ.ن.1: شعر از شیرین ژرفی عزیز

پ.ن.2: به تاریخ اوایل فروردین 98


مشخصات

تبلیغات

محل تبلیغات شما
محل تبلیغات شما محل تبلیغات شما

آخرین وبلاگ ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها

فایرفایل برگزيده همايش پارسي بلاگ و جشنواره امام من resawer Chris Ruby عنوان وبلاگ مشاوره بازاریابی دارویی مشاور مارکتینگ در شرکتهای دارویی درمان گاه Ron رینگ دینگ